دل شکسته
تنهایی

 

دلم تنگه……..
دلم گرفته …………
دلم گریه می خواد ……….

آری دلم گرفته٬ از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان !

دلم گرفته از این همه کینه …. این همه دروغ !

از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته …….

دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است !

دلم تنگ است برای کودکی ام که پاورچین پاورچین

روی سنگفرش های زندگی بی دغدغه قدم می زدم !

دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است…!

نمی دانم کدامین نامهربان ٬ خواب را از دیدگانم دزدید که

اینگونه در حسرت و دلتنگ خواب شیرینم سرگردانم ؟!

دلم گرفته ! دلم تنگ است !

روزگار چشمانم طوفانی است و در انتظار باران های سیل آساست…..

آره !

این روزا دلم بدجوری گرفته … چشمام منتظر یک بهونه است

که هی بخواد بباره….

نوشته شده توسط مهران سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, (16:58) نظر بدهید |

آمدی چه زیبا 

 گفتم دوستت دارم چه صادقانه

 پذیرفتی چه فریبنده

 نیازمندت شدم چه حقیرانه

 به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه

 واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه

 و من سوختم چه عاشقانه

 

نوشته شده توسط مهران سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, (16:52) نظر بدهید |

 

چه کردی با من؟...

میخواهم بنویسم...

اما از چه ؟ از کی ؟ و برای چی؟...

وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...

اما برای شنیدن چه کلامی؟...

می خواهم بنویسم...

از تو....

از این نیامدن و قصد رفتن کردنت....

می خواهم بنویسم اما دستهایم می لرزد...

چه کردی با من؟...

چه خواستم ز تو که دریغ میکنی؟

چه خواستی که نکردم؟...

غم نبودنت به جانم نیشتر میزند ...

اما درمانی نیست که به مقابلش روم...

آخر تو تنها امید بودی ... تنها دعای شبانه ام

 




 

نوشته شده توسط مهران سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, (16:49) نظر بدهید |

 

هیچوقت فکر نمیکردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد قلبم

شتابان میزتد شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم.. تنها مانده

زل زدم ، خیره شدم ، پلک زدم ، محو شدم

یک نفر عشق مرا در دلش آغاز نکرد...

نوشته شده توسط مهران یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, (18:49) نظر بدهید |

!!نگـــــــران نباش. . . . . .


" حــــال مـــن خـــــوب اســت!! "

بــزرگ شـــده ام . . . . . .!

 

ديگر آنقــدر کــوچک نيستـم که در دلـــتنگي هـــايم گم شــوم! . . .

 

آمـوختــه ام. . . .

 

که اين فـــاصــله ي کوتـــاه، بين لبخند و اشک نامش . . . . . " زندگيست "

 

آمــوختــه ام . . . .

که ديگــر دلم براي " نبــودنـت " تنگ نشـــود . . .

 

راســــــتي. . . .

دروغ گـــــفتن را نيــــــــز، خــــــــوب ياد گـــرفتــه ام . . .!!

 

" حــــال مـــن خـــــــوب اســت " . . .خــــــوبِ خــــوب!!!!

نوشته شده توسط مهران یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, (18:17) نظر بدهید |

تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف

لرزشی روی میز کنار تختم میفتد

از این صدا متنفر بودم اما

 

چشم هایم را میمالم

new message …

 

تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی

سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !

نوشته شده توسط مهران یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, (18:17) نظر بدهید |

نوشته شده توسط مهران یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, (18:14) نظر بدهید |

نوشته شده توسط مهران یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, (18:12) نظر بدهید |

قسمت این است که در فاصله ها پیر شویم

و اسیر شب تنهایی تقدیر شویم

قسمت این است که یک عمر مسافر باشیم

تا از این دور زدن های زمان سیر شویم

نوشته شده توسط مهران یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, (18:11) نظر بدهید |

 
گاهی حس میکنم
جایی در این کره خاکی
تو نفس می کشی و من
از همان نفسهایت نفس میکشم!
تو باش!!
هوایت! بویت!
برای نفس کشیدنم کافیست...

نوشته شده توسط مهران یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, (18:10) نظر بدهید |

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 11 صفحه بعد