در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم!به او گفتم: چون به دیار یار میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان امد و گفت: دوستش بدار ولی منتظرش نمان....
نظرات شما عزیزان:
دل شکسته تنهایی
در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم!به او گفتم: چون به دیار یار میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان امد و گفت: دوستش بدار ولی منتظرش نمان.... نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط
مهران
|